آریا جونیآریا جونی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
تولد بابا جونیتولد بابا جونی، تا این لحظه: 43 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
تولد مامانیتولد مامانی، تا این لحظه: 32 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

در مورد آقا آریا صفری

آریا و دوستان

این جمعه ای که گذشت چهلمین روز فوت بابا بزرگ اسماء جونم بود غروب بچه ها تو کوچه داشتن بازی میکردن که بابایی اومد ازما عکس گرفت اینم عکسامون منو و مهراد جون اسماء جونم بیتا جون دختر خاله اسماء یا به قول من ( اسماء بزرگه ) احمد رضا پسر دایی اسما جون منو بیتا و اسما جونی اینها هم فامیلای اسماء جونین از راست به چپ :آریا ، یوسف ، اسماء ، رقیه ، بیتا ، این آخریم اسمش رو نمیدونم   ...
23 ارديبهشت 1394

میلاش تاریخ 11/02/94

جمعه 11 به اتفاق یکی از دوستان عزیزمون رفتیم اشکورات و آبشار میلاش که بزرگترین آبشار ایران هستش دست آقای بهرامی نژاد و خانومشون درد نکنه ساعت 9 صبح اومدن دنبالمون ماهم حاظر شدیم وراه افتادیم اینم عکساش   پسری دیگه خسته شده   میلاش یا همون بهشت گمشده اهالی روستاه در حال چیدن گل گاو زبان ...
22 ارديبهشت 1394

مزرعه (بیجار )

چهارشنبه هفته گذشته برای کاشت بذر برنج رفتیم سر زمین  پدر جون اینا تا بهشون کمک کنیم شمام که کلی ذوق کرده بودین . پسری دم در خونه پدر جون ،آماده رفتن خدا قوت گل پسر (خسته نباشید ) پدر جون هر سال کاشت زمین رو به صورت مکانیزه انجام میده. پاشیدن بذر در سینی مخصوص دستگاه ،مرحله اولیه می باشد . ...
16 ارديبهشت 1394

پارک

عاشق رفتن به پارکی، سه شنبه هفته قبل رفتیم خونه مادر جون ازم قول گرفتی ببریمت پارک ،غروب با بابا جون بردیمت پارک مسافر دوستت کسرا جون هم  اونجا بود کلی با هم بازی کردین . اینم از عکسهای آقا آریا و کسرا جون ...
16 ارديبهشت 1394

آریا و پت

یه شب داشتیم از کلاچای برمی گشتیم خونه یه عروسک  پت بزرگ کنار خیابون برای تبلیغات دم در مغازه  بود که نگه داشتیم باهاش عکس گرفتی اینم عکساش   اصلا حوصله عکس گرفتن نداشتی. به صورتتم بستنی مالیدی. ...
16 ارديبهشت 1394

کوه نوردی

پسرم دیگه یه کوهنورد حرفه ای در اومدی هر روز با هم میریم کوه نوردی، منم به گروه پدر و پسر پیوستم. ساعت 6:30 بعد از ظهر مغازه رو تعطیل میکنم و میام خونه با هم میریم کوهنوردی .همین شنبه هم که تعطیل بود .رفتیم کوه رو به روی خونمون خیلی خوش گذشت برای ناهار هم سوسیس کباب کردیم . خیلی روز خوبی بود عکساش توی دوربینه بعدا اون عکسها رو برات میزارم . عکسها جامانده از قبل اینجام منو بابا مشغول عکاسی بودیم که دیدیم شما 2 تا چوب برداشتی داری ویالون میزنی ...
16 ارديبهشت 1394

خرگوشی

خرگوشی هر وقت میریم رودسر حتما باید یه سری به این مغازه بزنی  عاشق خرگوش های اونجاییی ترس، از دست زدن به خرگوشیها ا مرحله 1 ترس مرحله 2 شک وگمان مرحله 3 اطمینان مرحله 4 فِشِل دِشِل ( فشار دادن از دوست داشتن زیاد )ترست ریخته اینجا رفتن به سراغ خرگوش دیگه ...
15 ارديبهشت 1394

روز پدر مبارک

پدر بشنو این حرف فرزند خویش عزیزو گرامی و دلبند خویش تویی مایه ی بود و پیدایشم کنا رت به ناز و به آسایشم پدر تکیه گاه وجود منی تو سرمایه ی هست و بود منی پدرم روزت مبارک باد   کاش بدونی برکت دعای تو تکیه گاه آرزوهای منه بی تو هر فصل کتاب عمر من به خزون زندگی رسیدنه بابا ابوذر روزت مبارک وقتی حضورت معنای زندگیم شد آنقدر عاشقت شدم که لحظه ها را به شوق دیدنت سپری میکنم با تو بودن برایم از هر بهاری شکوفاتر است همیشه خندان بمانی، همسرم روزت مبارک بابا بزرگ عزیزم روزت مبارک از طرف آریا پدر عزیزم روزت مبارک از طرف فرزندت ...
9 ارديبهشت 1394